اس ام اس عاشقانه

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز
بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست . . .
دوست خوب مثِ خطِ سِفیـــــده وسطِ جاده ست
تکه تکه میشــــــه
ولـــــــی بازَم پا به پات میاد !
خودم قبول دارم کهنه شده ام
آنقدر کهنه ، که می شود روی گرد و خاک تنم یادگاری نوشت
بنویس و برو . . .
رفتن و گم شدن از ماست نه از فاصله ها
دل از این هاست که تنــهاست نه از فاصله ها
گر چه دیگر هــمه جا پـر ز جدایــی شده است
مشکل از طاقـت دلـــهاست نــه از فاصـــله ها . . .
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست ترا / با اسیر غم خود رحم چرا نیست ترا
گر ز آزردن من هست غرض مردن من / مردم ، آزار مکش از پی آزردن من . . .
دخترک رفت ولی زیر لب این رامیگفت:
“اویقینا پی معشوق خودش میآید!”
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
“مطمئناکه پشیمان شده برمیگردد!”
عشق قربانى مظلوم “غرور”است هنوز . . .
وقتی چشمانم را روی هم میگذارم
خواب مرا نمیبرد ، تو را می آورد ، از میان فرسنگها فاصله . . . !
چیزی ویرانگرتر از این نیست
که دریابیم فریب همان کسانی را خوردهایم که باورشان داشته ای
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم
برای اینکه نگذارم بیایند . . .
دوستی را که چشم انتخاب کند ، ممکن است محبوب دل نشود
ولی آن را که دل انتخاب کند ، بی گمان نور چشم خواهد شد . . .
تنهایی قشنگترین حس دنیاست
چون برای داشتنش نیاز به هیـــــچ کـــــس نداری . . . !
مرد نیستم اما حرفم یکیست
تو
ای دلم مستغرق سودای تو / سرمهٔ چشمم ز خاک پای تو
جان من من عاشقم از دیرگاه / عاشق یاقوت جان افزای تو . . .
موهــــای بلنــــدم را
هیــــچ دوســــت نــــدارم
وقتــــی طنــــابِ دارم می شـــوند
بـــی نــــوازشِ دســــت های تـــــــو . . .
نمی دانی چه رنجیست ماندن
وقتی همه برای رفتن تو دعا می کنند . . .
فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است
کافیست ”دلت” “گیر” باشد . . .
بیا با هم خانهای بسازیم
بیهیچ دری به بیرون
تنها دریچهای کافیست
تا به خیابان نگاه کنیم و بخندیم
به این زندانیهای سرگردان . . .
می گویند: مرگ سخت است ، اما سخت تر از بی وفائی نیست
می گویند : زهر تلخ است ، من چشیده ام ، اما تلخ تر از تنهائی نیست . .
نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
حالم بد نیست غم کم می خورم
کم که نه! هر روز کم کم می خورم
آب می خواهم، سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی ؟ آفتاب . . .
همه ذرات جان پیوسته با دوست / همه اندیشه ام اندیشه اوست
نمی بینم به غیر از دوست اینجا / خدابا این منم یا اوست اینجا . . . ؟
شکفتی همچو گل در بازوانم / درخشیدی چو می در جام جانم
به بال نغمه آن چشم وحشی / کشاندی تا بهشت جاودانم . . .
لب خشکم ببین چشم ترم را / بیا از باده پر کن ساغرم را
دلم در تنگنای این قفس مرد / رسید آن دم که بگشایی پرم را . . .
خنده از لطفت حکایت میکند / ناله از قهرت شکایت میکند
این دو پیغام مخالف در جهان / از یکی دلبر روایت میکند
کوثر است این عشق یا آب حیات / عمر را بیحد و غایت میکند . . .

+ نوشته شده در پنجشنبه سوم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 17:27 توسط مهندس
|
♥♥ بزرگترین سایت سرگرمی جوک خنده دار ♥♥