هنوز همسوار مرکب خیال من تویی




هنوز هم یگانه شاهکار این قلم تویی



هرآن به یاد تو، به مدح عشق می رسم



و باز شرح هرنگاه عاشقانه ام تویی . . .




آن روز ها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختن




این روز ها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند




آن روزها مال باخته می شدی




و این روز ها دلباخته . . .



میتونم بپرسم چه عطری میزنی ؟




بوی خوشبختی میدهی انگار . . . !




کاش می فهمیدی




برای این که تنهایم ، تو را نمی خواهم



برعکس



برای این که میخواهمت ، تنهایم . . .




رابطه ای که توش اعتماد نیست




مثل ماشینیه که توش بنزین نیست





تا هر وقت بخوای می تونی توش بمونی




ولی تو رو به جایی نمی رسونه . . . !




دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت



اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت




و آن عشق نازنین که میان من و تو بود



دردا که چون جوانی ما پایمال گشت !



دوست داشتن ، نه در ازدحام روز گم می شود



نه در خلوت شب



خفته یا بیدار دوست می دارمت . . .




مدتهاست نه به آمدن کسی دلخوشم




نه از رفتن کسی دلگیر ، بی کسی هم عالمی دارد . . .




 اینک من و توایم دو تنهای بی نصیب



 هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش



سرگشته در کشاکش طوفان روزگار




 گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش . . .




روزگار ، نبودنت را برایم دیکته می کند



و نمره ی من باز می شود : صفر




 هیچ وقت نبودنت را یاد نمیگیرم !



به روی زندگی دو خط زرد می کشم




و چشم عاشق تو را که گریه کرد می کشم



تو رفتی و بدون تو کسی نگفت با خودش




که من بدون چشم تو چقدر درد می کشم . . .



قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض




صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض



یک طرف خاطره ها




یک طرف پنجره ها




در همه آوازها ، حرف آخر زیباست



آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم ؟




حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست



این کوزه چو من عاشق زاری بوده است




در بند سر زلف نگاری بوده‌ست




این دسته که بر گردن او می‌بینی



دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست . . .




برخیز و بیا بتا برای دل ما




حل کن به جمال خویشتن مشکل ما




یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم



زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما . . .